از همان سال نخست پس از واقعه عاشورا و بيدارشدن عدهاي از سران كوفه و شهرهاي اطراف آن از خواب غفلت زمزمههايي از انتقام بر زبانها افتاد.
زمزمههاي كوچه و بازار، اندكاندك جاي خود را به جلسات مخفي و خانگي داد و كمكم گروههايي تشكيل شد. به عنوان نمونه چندتن از سران كوفه و عدهاي از شيعيان بر سر تربت پاك امام حسين(ع) پيمان بستند تا به خونخواهي حسين قيام كنند. در مدت كوتاهي اين تجمعات به گروههايي مبدل شد كه اقدام به تصرف شهرها پرداختند. شهرهايي مانند كوفه و بصره به تصرف آنها درآمد. اين جريانات همه و همه دست به دست هم داد تا اينكه سال 66 هجري فرا رسيد و مختار قيام كرد ((مختار))فرزند ابوعبيده ثقفي در سال اول هجري به دنيا آمد. به نوشته بعضي مورخين ((مختار)) از دوره خلافت عمر در مدائن بوده و حتي بعضيها معتقدند در دوران خلافت عثمان و حضرت علي(ع) در مدائن بوده است.
اگرچه عدهاي در زمان ما معتقدند كه هدف از قيام مختار اهداف سياسي خود او براي حكومت بوده است. اما بنا به شواهد تاريخي زيادي كه در دست است يقيناً مختار يكي از دوستان اهل بيت(ع) بوده است. به نقل بعضي مورخين جرقه قيام در دل مختار آن وقت زده شده كه شخصي پس از واقعه كربلا نزد مختار آمده و نامهاي را به دست مختار داد كه آن نامه از حضرت علي(ع) بود كه در آن نوشته بود (( اي مختار خداوند محبت ما اهل بيت را در دل تو قرار داده، در اين راه هيچ ترديد به خود راه مده كه تو منتقم خون ما از اهل ظلم و طغيان هستي و اين توفيق از طرف خداوند است آن را غنيمت شمار))
پس از اين واقعه مختار مصمم شد و نوشتهاند كه حتي با امام سجاد هم توسط يك نماينده ارتباط برقرار كرده و رضايت امام زمان خود را نيز گرفت.
به طور حتم مختار در سال 66 هجري در كوفه بوده است و عدهاي معتقدند مختار در كوفه در زندان ابنزياد بوده است و پس از آزادي مدتي مخفي و پس از آن مدتي در كوفه به تبليغ اهل بيت پرداخته است.
در مدت اين تبليغها و رفت و آمدها عدهای دور و بر مختار جمع شده و مختار توانست تشكيلاتي را جمع و جور كند. از جمله كساني كه به مختار پيوست و به عنوان دوست و معاون مختار فعاليت ميكرد ميتوان به ابراهيم فرزند ابراهیم بن مالك اشتر اشاره كرد. مختار همراه با مالكبناشتر، شب چهارشنبه مطابق 14 ربيعالثاني سال 66 قيام كردند و در همان روزهاي نخست كوفه را تصرف كردند. سياست مختار در جمعآوري قاتلان كربلا بسيار زيبا و ستودني است. به طوري كه ابتدا به همه آنها روي خوش نشان داده و از مورخان و شاهدان واقعه كربلا دلجويي كرد تا همه را خوب معرفي كنند. پس از وقوف كامل بر جريانات، مختار شروع به انتقام كرد. در آن زمان دو نفر به نامهاي ابوعمر حاجب ايراني و ابنكامل اسدي مأموران قشون كوفه بودند. آنها هر روز در كوچه و بازار افرادي را كه در كربلا حضور داشتند دستگير كرده و نزد مختار ميآوردند.
ذكر دستگيري تمامي قاتلين كربلا اگرچه بحث نوشته ما نيست ما فقط به چند مورد از دستگيريها اشاره ميكنيم
عمربنسعد: اين ملعون بعد از قيام مختار به خانه ابنبهيره رفت و آنجا پناهنده شد و از او اماننامه گرفته تا زماني كه از كوفه خارج نشده در امان است. يكييكي قاتلين كربلا دستگيري ميشدند تا اينكه عدهاي به سوي مختار رفته به او گفتند كه چگونه است كه عمرسعد که رئيس آنها بوده دستگیر نميشود. مختار چند نفر فرستاد تا عمرسعد را به نزد او بياورند. وقتي مأموران به طرف عمرسعد آمده و جريان را گفتند عمرسعد فرياد كشيد كه اي غلام، عبا و كفش مرا بياور. مأموران به گمان اينكه او شمشير خود را طلب كرده و اين حيلهاي است بر سر او ريخته و بدنش را با شمشير قطعهقطعه كرده، سرش را بريده نزد مختار آوردند. هنگامي كه سر او را به مختار دادند پسر عمرسعد هم در آنجا بود مختار از او پرسيد آيا اين سر را ميشناسي؟ گفت آري اين سر پدر من است و بعد از او زندگي براي من لذتي ندارد. مختار دستور داد او را هم كشته و سر هر دو را براي محمد كه پسر ديگر عمر سعد بود فرستادند.
اسحقابن اشعث: عبدالله كامل شوهرخواهر اسحقابناشعث بود كه در خدمت مختار بود و اسحق در منزل عبدالله پناه گرفته بود و مختار به احترام عبدالله نمي-خواست اسحق در منزل عبدالله دستگير شود به همين دليل هنگامي كه عبدالله براي دستگيري عمرسعد ميرفت انگشتري را که در دست عبدالله بود به بهانه زيبا بودن گرفت و عبدالله هم آن را به يك نفر داده كه به خانه عبدالله رفته و به عنوان نشاني از عبدالله به اسحق گفت كه مختار تو را عفو كرد. هنگامي كه اسحقبن اشعث به دارالاماره آمد بر سرش ريخته و سرش را بريدند.
شيث ربعي: از سرداران لشكر كوفه در كربلا بود هنگام فرار به طرف بصره دستگير شد مختار دستور داد دست و پايش را قطع كردند و در ميدان كوفه رها كردند او مانند سگ زوزه ميكشيد تا مرد.
خولي: نوشتهاند كه خولي صاحب دو زن بود كه يكي از آنها از دوستان اهل بيت(ع) بود هنگامي كه وارد خانة او شدند يكي از زنها داد و فرياد کرد و زن ديگري كه از دوستان اهل بيت بود با اشاره دست مخفيگاه او را نشان داد. او را دستگير كرده و به نزد مختار آوردند و با انواع شكنجه كشته و بدنش را سوزاندند.
سنانبنانس و شمر: اين دو ملعون با هم بودند و در يكي از روستاها مخفي شدند و قاصدي را به كوفه فرستاده بودند كه مخفيگاه آنها را به خانواده و دوستان بگويد. اين قاصد نزد مختار آمده و خبر از مخفي شدن آنها را داد هنگامي كه سربازان مختار براي دستگيري آنها آمدند شمر با بدني برهنه از خانه خارج شد و به سربازان حمله كرد. ولي سربازان با ضربات زيادي او را بر زمين زدند و آنقدر به او حملهور شدند كه بدنش قطعهقطعه شد و سرش را بريدند و سنانابنانس را دستگير كرده همراه با سر شمر به نزد مختار آوردند و آنقدر شكنجه كردند تا اينكه مرد.
حرمله: او در حال فرار از كوفه بود كه توسط سربازان كوفه دستگير شد و او را به نزد مختار آورده و به دستور مختار تيراندازان شروع به تيراندازي به طرفش نمودند به حدي كه بدنش سوراخسوراخ شد و با عذابي دردناك مرد.
بجدلبنسليم: همان كسي كه انگشت امام را به طمع انگشتري قطع كرده بود را پس از دستگيري به نزد مختار بردند. مختار دستور داد دست و پايش را قطع كرده رهايش كنند. او نيز با عذابي دردناك پس از ساعتها مرد.
حكيمبنطفيل: قاتل حضرت ابوالفضل(ع) در خانه پيرمردي كه پيامبر را درك كرده بود مخفي شده بود. مختار او را دعوت نموده هنگاميكه پيرمرد به نزد مختار آمد مأموران حكيمبنطفيل را دستگير كرده و در راه كشتند و به نزد مختار آمده و گفتند مردم در راه او را قطعهقطعه كردند.
ابوعمر، حاجب عبدالله و اسدابنبشير و مالكابنبشير: اين افراد مأمور سوزاندن خيمهگاه امامحسين(ع) بودند. مختار پس از دستگيري گردنهاي آنها را زد.
حارثبننوفل: شخصي بود كه بر بدن حضرت زينب(س) تازيانه زد. او را پس از دستگيري به دارآويختند و هزار تازيانه بر او زدند و سپس سر از بدنش جداكردند.
به هر حال مختار بيشتر قاتلين كربلا را به هر صورتي بود دستگير كرد. عدهاي را هم به صورت گروهي در مخفيگاههاي خود به قتل رساند.
مدتي بعد ابنزياد هم توسط ابراهيمبن-مالكاشتر شبانه كشتهشد.
بعد از وقوع اين جريانات مصعببنزبير به حكومت بصره رسيد. تعدادي انگشتشمار از قاتلان كربلا كه به هر نحوي متواري شده بودند به نزد مصعب آمده و جريان را گفتند مصعب با نيروهايي كه جمعآوري كرده او به طرف كوفه حركت كردند و با سپاه مختار به جنگ پرداختند. پس از گذشت چهار ماه از نبرد مصعب و مختار بيوفايي كوفيان باعث شكست مختار شده و بدست مصعب كشته شده سر مختار را پس از جنگ بريده و به دارالاماره آوردند و روي همان تخت و طشتي كه سر امامحسين(ع) بود گذاشتند. مختار در هنگام شهادت 67 سال داشت و اين واقعه در 14 رمضان سال 67 هجري بود به هر حال اگرچه اين جريان باعث انتقام ظاهري از ظلمكنندگان به امامحسين(ع) و اهل بيت ايشان گرديد. اما شيعيان و دوستداران امامحسين منتظرند روزي منجي عالم بشريت و منتقم اصلي خون امام حسين قيام كند و انتقام خون حسين را بگيرد.
.