حج شهادت

آهسته قدم می زد و …با زمزمه می رفت
آهسته قدم می زد و …در همهمه می رفت
گُل کرده در اقلیم همین خاک دقیقن
هفتاد و یکی لاله و …مثل همه می رفت
چشمی نگران را به گره بسته دخیلش
وقتی که تمام حرم از علقمه می رفت
می رفت که مهتاب به داغش بنشیند
خورشید قدم می زد و … بی واهمه می رفت
انگار که مُحرم، شده در ماه محرم
تا حج شهادت پسرفاطمه می رفت
آن شب همه دیدند سری بر سرنیزه
قرآن به زبان داشته با زمزمه می رفت

محمدرضا اسلامی امیرآبادی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پست بعدی

روضه سربسته

چ دی ۲۹ , ۱۴۰۰
آخر ای مردم ما هم عتباتی داریمکربلایی داریم ، آب فراتی داریمما پر از بوی خوش سیب ، پر از چاووشیموز چمن های مجاور نفحاتی داریمداغ هفتاد و دو گل ، تشنگی از ماست اگردست و رو در تپش رشته قناتی داریمآن سبک بار ترانیم که بر محمل موجساحل امنی […]

شاید برای شما جالب باشد