فرهنگ واژه‌هاي عاشورا در ميبد

  1. بیلگ (Beelog) : کمچه، کمچه بزنیم: وسیله­ای است برای به هم زدن آش جهت جلوگیری از ته گرفتن دیگ.
  2. اوگردان (Ogardan): آب­گردان.
  3. پاتیل (Patil) طشت (Tasht): ظرف بزرگ مسی.
  4. کنده (Konda): تنه و ریشه درخت.
  5. سرمر (Sarmar): سرشاخه­های خشک که مناسب سوزاندن باشد.
  6. کم (Kam) غربال، موبیز (Gharbal)
  7. طغار (Teghar): ظرف سفالین بزرگ که ساخت میبد است و معمولاً داخل آن لعابی به رنگ آبی دارد.
  8. شاه­طغار (Shahteghar): طغار بزرگ که برای آب­کردن نخود  و عدس و گندم استفاده می­شود.

9ـ اوگیری (Ogeary): آب در دیگ کردن به اندازه کافی.

10- دونار (Doonar ): نخود، عدس، گندم.

11- گندم سورونده، کرکره، بلغور (Gandome sorondah، Kerkerah، Bolghor): گندم را به وسیله آسیاب طوری خرد می­کنند که به سه یا چهار قسمت تقسیم شود و به آن سورونده، کرکره، بلغور می­گویند.

12- شیره بکشیم (Shirah bekashim): گندم بلغور را در آب می­ریزند تا آرد آن در آب حل شود و آن را جدا می­کنند به این آب که با آرد مخلوط است شیره گندم می­گویند.

13- بارپزی، بارپازی (Bar pazi): عملیات پاک­کردن گندم و جداکردن آن از کاه و سایر چیزهای اضافی.

14- سر بخشش کن (Sar bakhshesh kon): دونار دیگ­ها را به طور مساوی تقسیم کن.

15- ته­گرفتن (Tah gereftan): انباشتگی دونار و بخصوص گندم سورونده ته دیک و سوختن آن.

16- بچون (Bochon): دم کردن آش بلغوم.

17- دود توش افتید (Dood Toosh Oftid): بر اثر ته گرفتن و سوختن ته دیگ آش بوی دود می­گیرد.

18- آش روش (Roosh): آشی که شُل و رقیق باشد.

19- آش بلغوم (Ashe balghoom): آش نیم­خوم.

20- کفتُک، کَفترُک (Kaftok، Kaftarok): قطعه گوشت یا چربی که هنگام کمچه­زدن به کمچه می­چسبد یا طوری روی آش قرار می­گیرد که کمچه زنان آن را گرفته و می­خورند.

21- در دیک بکن (Dare dich bekan): در دیگ بردار.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پست بعدی

تشرف سیّد بحرالعلوم

د دی ۲۷ , ۱۴۰۰
سیّد بحرالعلوم (ره) به قصد تشرف به سامرا تنها به راه افتاد. در بین راه راجع به این مسئله، که گریه بر امام حسین(ع) گناهان را را می­آمرزد، فکر می­کرد. همان وقت متوجه شد که شخص عربی که سوار بر اسب است به او رسید و سلام کرد. بعد پرسید: […]