زندانی عشق

غیر از غم گیسوی تو ای یار ندارم

من سوخته پروانه عشقم به غریبی

زندانی عشق تو در این محکمه ظلم

مظلوم ترین مرد در این شهر علی بود

من از نی و آتش نفتادم دگر از پای

دستم به طناب و لب پرخون بدنی زخم

با خون بر این صفحه تاریخ نوشتم

 چون کار بر این ملت اغیار ندارم

کالای گرانی است خریدار ندارم

جایی دگر از چوبه این دار ندارم

ای کوفه مگو میثم تمار ندارم

جز سلسله عشق گرفتار ندارم

غیر از غم عباس علمدار ندارم

من مسلم تنهایم و یک یار ندارم

رضا مجیدی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پست بعدی

گل های سرخ

د دی ۲۷ , ۱۴۰۰
ز پروانه گیرم نشانی ز گل­های سرخزبان قاصر آمد که نجوا کند وصف عشقجهان در تکاپوی جولان و رزمش شدیجهانی به ماتم نشست و زمین داغ شدبه مانند شبنم چکید از دل صخره­هاشفق­گونه هنگام رزمش جهان خون گرفتزند بوسه بر تاج زرین ملک روزوشبمدد جستم از راز پنهان و شب­های […]

شاید برای شما جالب باشد