غیر از غم گیسوی تو ای یار ندارم من سوخته پروانه عشقم به غریبی زندانی عشق تو در این محکمه ظلم مظلوم ترین مرد در این شهر علی بود من از نی و آتش نفتادم دگر از پای دستم به طناب و لب پرخون بدنی زخم با خون بر این صفحه تاریخ نوشتم | چون کار بر این ملت اغیار ندارم کالای گرانی است خریدار ندارم جایی دگر از چوبه این دار ندارم ای کوفه مگو میثم تمار ندارم جز سلسله عشق گرفتار ندارم غیر از غم عباس علمدار ندارم من مسلم تنهایم و یک یار ندارم |
رضا مجیدی