قرآن، مکتب، مُلا، هِجی

اَلفِ، لام سَر اَل، ح و میم، سَر هَم، اَلحَم، دال بَر دُو اَلحَمدُ.
لام و لام زیر، لِ، لام اَلفِ لا، لله، هـِ زیر هـِ للهِ.
رِ وُ بِ سَر رَب، بِ وُلام زیر بِل، رَبِّل…
قاف و لام بَر قُل، هـِ بَر هُـ، قُل هـُ، واوُ لام سَر وَل، قُل هـُ وَل، لام اَلِف لا قُل هـُ وَلله، هـِ بَر هـُ، قل هـُ…
این حروف با رعایت اعراب وقتی در کنار هم قرار می گیرد بخشی از آوای مکتبخانه های قرآنی را شکل می دهد که وقتی از سوی شاگردان مکتب با صدای بلند و به صورت همزمان قرائت می شود آوازی را می سازد که سالیان سال معلمان قرآن یا به اصطلاح ملاها با استفاده از روش «هجی» قرآن را به شاگردانشان می آموختند.
آوازی دلنشین که هر روز کوچه پس کوچه های شهر را طنین انداز می کرد و فضای کوچه های آب و جارو شده ی شهرمان را با دمیدن کلام وحی در وجود نوجوانان و نونهالان معطر می ساخت. آوازی که خشت خشت دیوارهای این شهر را با کلام الهی عجین می کرد. و هنوز نسیم دلنواز و نورانی قرآن از گلدسته ها و مناره های مساجد و تکایا و دارالقرآن های که معرف فرهنگ اسلامی و قرآنی میبد این شهر دوستدار قرآن وعترت که برگرده ی کویر آرمیده است به مشام می رسد.
کلامی که حتی سر مقدس سید الشهداء (ع) بر سر نی آن را زمزمه می کرد. تا این پیام را منتقل کند که سر از بدن جدا می شود ولی سرو دل از قرآن نه!
کلامی که حسین بن علی(ع) در شب عاشورا برای تلاوتش از دشمن مهلت می گیرد و جنگ را به فردایش موکول می کند تا به دشمنان بفهماند که شما قرآن را ترک کرده اید و اگر به دستورات قرآن توجه می نمودید اینگونه گرفتار شیطان نمی شدید و خیره سرانه به بیراهه نمی رفتید. کلامی که ملاها و مکتب داران همان طلایه داران راه حسینی آن را با سبک و سیاقی خاص که هجی نامیده می شد در مکتب خانه ها به نوجوانان آموزش می دادند. و بذر کلام آفریدگار را در ذهن نونهالان این سرزمین می کاشتند تا در سایه سار آن پرورش یابند و مسیر زندگی را همگام با قرآن و عترت طی کنند. سبکی که پس از آشنایی با حروف تاکید فراوان بر دقت و رعایت اعراب صحیح کلمات به شیوه آهنگین و حرکات سر همراه است صورت می گرفت. سبکی موفق در آموزش قرآن که از دوره قاجار در کشور ما معمول شد و با ظهورآموزش و پرورش از سیستم آموزشی کشور خارج شد و امروزه با بازخوردهای منفی آن در سطوح مختلف آموزشی روبرو هستیم.
برآن شدیم جهت احیای این سنت حسنه و این سیستم آموزشی موفق در امر آموزش قرآن در شماره های متوالی هلال غم شما را باموضوعات تخصصی مکتب خانه و چهره های قدیم قرآنی میبد آشنا سازیم. در این شماره شما را بارسم ورسوم مکتب خانه و چهره های قرآنی: ملاحبیبه زارع، ملا فاطمه امامی، ملاسکینه زارعی آشنا خواهیم کرد.
مکتب خانه چه بود؟
«مکتب خانه» یکی از ابتدایی ترین مراکز آموزشی در قرون متأخر به ویژه دوره قاجاریه بودند.
مکتب خانه ها آموزشگاههای همگانی اما سازمان نیافته ای بودند که تعلیم کودکان در سطوح ابتدایی وبسیار پایین به طور عام وآموزش قرآن را به طور ویژه عهده داربودند. توجه به دانش وآموزش، ازدوره های باستان در ایران زمین وجود داشته وپس از ورود اسلام و توصیه دین آسمانی برلزوم علم اندوزی، برخلاف اینکه آموزش در سطوح پایین، متصدی حکومتی پشتوانه قوی مالی نداشت. اما همت مسلمانان به این امر آنان را به تشکیل واحدهای کوچک و پراکنده آموزشی در قالب مکتبخانه با هزینه مشخصی واداشت.
مکتب خانه در ساده ترین تعریف، مکانی بود که درآن کودکان به یادگیری درس و سواد می نشستند و زن یا مردی به نام «مُلا» در قبال دریافت اُجرت ماهانه ای، فرزندان خردسال افراد را سرپرستی نموده و به آنان سواد می آموختند. مکتب خانه ها معمولا در دکان ها و اطاق های داخل گذرها و بالا خانه های مشرف به کوچه و اتاق های جلوی هشتی خانه ها و مکان های پرت و دور افتاده تشکیل می شدند. در مناطقی نیز مکتب، زیر زمینی بود که چند پله می خورد تا به داخل آن می رسید. در مناطقی هم مکتب خانه ها در اتاقی کوچک یا بزرگ دایر می شد و در زیر این اتاق گاهی زیر زمین یا سرد آبی هم وجود داشت که معلم یا آخوند مکتب خانه، برای تنبیه شاگردان از آن استفاده می کردند و در اصطلاح مکتب داران به سیاه چال معروف بود. که در قسمت بالای مکتب خانه پتوکرمانی گلی رنگی پهن می کردند و یک پشتی می گذاشتند که جای نشستن ملا بود. علاوه بر مکان های فوق که بیشتر شخصی و خصوصی بودند در اماکن عمومی نظیر مسجد و یا درون مهمان خانه ها نیز مکتب تشکیل می شد. در مکتب خانه های آن عصر، همانند مدارس امروزی وسایل ویژه ای وجود داشت. عمده ترین وسایل مکتب خانه عبارت بود از یک دست نمد، یک فرش قالی و گاهی حصیر و بوریا. مکتب خانه ها در زمستان با یک منقل پر از زغال گرم می شد و تابستان ها هم که مکتب خانه ها تعطیل نبود در زیر زمین ها تشکیل می گردید. در مکتب خانه برای نشستن بچه ها، میز و صندلی وجود نداشت و آنان برروی زیراندازهای مثل قالیچه، پادری، تکه قالی، گلیم، نمد، حصیر، دستمال، زیراندازهایی که مطابق وسع خانواده بود می آوردند، می نشستند. آبخوری برای هر شاگرد ملا یک کوزه سفالی کوچکی بود که هر صبح آن را پراز آب می کردند و با خود به مکتب خانه می آوردند. زمستان ها نیز، منقل کوچک آتش به همراه داشتند. کف مکتب خانه ها با آجر یا کاهگل فرش شده بود. تابستانها بچه برای خنک شدن روی آن را آب پاشی می کردند. اغلب مواقع سر وصدای بچه ها به ویژه هنگام تمرین و درس به اندازه ای بود که ساکنان اطراف را اذیت می نمود.بچه ها هر روز صبح به مکتب می رفتند و تا غروب آنجا بودند بعضی مکتبها هم صبح ویژه دخترها و عصر ویژه پسرها بود. لازم به ذکر است به دلیل کمبود امکانات ابزار و وسایل مورد استفاده در مکتب خانه ها نیز بسیار ساده وابتدایی بود وبیشتر از قلم نی و دوات ومرکب استفاده می شده است.و قبل از متداول شدن کاغذ در مدارس برروی لوح سنگی مشق می نوشتند. جالب اینجاست که با وجود این همه کمبودها و سختی ها و روش های سخت گیرانه که در این مکتب خانه ها اجرا می شده است تأثیر آموزش ویادگیری به قدری بوده که دانش آموختگان و متخصصین صاحب نامی که الفبای دانش را در محضر ملاها آموخته اند پیشرفت و تعالی خود را در طول دوران تحصیل مدیون سواد قرآنی دانسته وبه پشتوانه آن در زبان و ادبیات فارسی وعربی وحتی سایر رشته ها و درس های خود نسبت به سایرین پیشرو بوده اند. واین تعلیم پر برکتِ اولیه را چاشنی پیشرفت های علمی خود می دانند.
و اما جهت آشنایی شما عزیزان با میراث داران قرآن و عترت، کسانی که عمری وقتشان را صرف آموزش قرآن در مکتب خانه ها نمودند به سراغ چند تن از ملاهای محلات مختلف شهرمان میبد رفته ایم و زندگی آنها را مرور کرده ایم.
زندگی ام سرشار از عنایات قرآن است
فاطمه ی امامی میبدی معروف به حاجیه ملافاطمه متولد میبد است. او قرآن را از مادرش ملاحاجیه صغری که در قدیم ملای معروف میبد بوده است و بچه های محله ی میبد بالا، بشنیغان و کوچک همه شاگرد وی بودند یاد گرفت. وی خود سخن خود را این چنین آغاز می کند بسم ا… الرحمن الرحیم رب زدنی علما و عملا به دلیل علاقه ی وافری که به قرآن داشتم از سن سه سالگی در دامن مادرم می نشستم و قرآن را یاد می گرفتم و چون هجی کردن قرآن بصورت شعر موزون بود، قرآن را در 7 سالگی به کل یادگرفتم ملافاطمه می گوید. مادر مادرم و مادر پدرم نسل اندر نسل ملا بوده اند. او آموزش دادن را نیز از 5 سالگی شروع کرد و هر آیه ای که یاد می گرفت به کمک مادرش تک به تک به شاگردان مادرش یاد می داد شیرین ترین خاطره ی دوران کودکی اش را چنین بیان می کند که در سن شش سالگی برای اولین بار توانست در جمع بزرگترها در جلسه قرائت ماه رمضان در منزل خودشان یک آیه قرآن بخواند. وی می گوید: خیلی آرزو داشتم در جمع بزرگترها قرآن بخوانم ولی از مادرم خجالت می کشیدم وقتی مـادرم مرا صدا کرد که بخوان خیلی خوشحال شدم که شیرینی آن لحظه برایم فراموش نشدنی نیست. وی می گوید هر روز مداومت خواندن قرآن دارم و هر وقت دلم تنگ می شود و دلم می گیرد به آن مراجعه می کنم و با خواندن آیاتی از قرآن روح و روانم آرام می گیرد.
وی در خصوص رسم و رسومات و تشویقات ملا در قدیم می گوید: در قدیم وقتی بچه ها به الحمد می رسیدند، نُقل می آوردند و ملا و شاگردانی که به الحمد رسیده بودند وسط می نشستند و بر سر او نقل می ریختند و همان نقل ها را جمع می کرده و دوباره سر همه می ریخت و این نقل را کسی نمی خورد و جمع می کردند و به ملا می دانند تا بین همه تقسیم کند او که در حال حاضر حدود 06 نفر از بچه های محله ی میبد از شاگردانش می باشند تـأثیر قرآن در زنگیش را چنین بیان می کند. عزت وسربلندی واحترامی که مردم بخاطر قرآن برای من در جامعه قائلند از بزرگترین عنایات خداوند به من است در تمام مراحل زندگیم هم از لحاظ مادی و معنوی از قرآن مدد گرفته ام زندگیم سرشار از معجزاتی است که از قرآن دیده ام. بغض راه گلویش را می بندد و اشک از چشمانش جاری می شود و می گوید: حدود پانزده سال است که به ناراحتی قلبی دچار شده ام. بعضی شبها قلبم به شدت درد می گیرد، برای تسکین آن بلافاصله فرش زیر پای بچه های قرآنی را روی قلبم می گذارم که بلافاصله آرام می شود و این معجزه ای است از قرآن. وی کلامش را با آیات قرآن پایان می برد و می گوید: ربنا لاتحملنا..
به برکت قرآن خیر وبرکت در خانه ام جاری وساری است
حاجیه حبیبه زارع فرزندحاج کاظم حاج حسن متولد 1131 معروف به ملا حبیبه او که قرآن را از مادر بزرگ خود رقیه سلطان زارع یادگرفته سخن خود را چنین آغاز می کند بسم ا… الرحمن الرحیم هوالفتاح العلیم قرآن را از پنج سالگی شروع کردم ودر نه سالگی کل قرآن را یاد گرفتم و براحتی می خواندم. او که سوره های شاخص قرآن مانند یاسین، واقعه، جمعه را از حفظ دارد به مدت 23 سال است که قرآن را آموزش می دهد او که در سن هشتاد و سه سالگی به سرمی برد هنوز خانه اش مرکز یادگیری تلاوت نور است. او دارای 9 فرزند، 7 پسر و 2 دختر می باشد که 8 نفر از فرزندانش به نام های 1-محمد زارع 2-علی اصغر زارع 3-علی اکبر زارع 4-محمد حسین زارع 5-محمد حسن زارع 6-محمد رضا زارع 7-عباسعلی زارع 8-زینب زارع از قاریان به نام شهرستان میبد هستند او می گوید به برکت قران خیر و برکت همیشه در خانه ام جاری و ساری بوده و هست او شاگردانی زیادی داشته که به مراحل عالی علمی رسیده اند او می گوید: در طول 03 سال گذشته سالانه 06 شاگرد ملا داشته ام که از محلات مهرجرد و ده آباد به خانه ام مراجعه می کرده اند وی می گوید: معجزه قرآن در زندگیم تأثیرات فراوانی داشته از جمله چند سال پیش که دچار سکته ی قلبی شدم و از حال رفتم، همسرم که پسر خاله ام می باشد و او نیز علاقه ی وافری به قرآن دارد، بیست دفعه سوره ی انعام را بالای سرم خوانده بود تا به هوش آمدم و الآن هم مدتی است که الحمد ا… مشکلی ندارم و کارم را ادامه می دهم. حسن ختام کلامش این چند بیت بود:
یا ا… یا اکبر، علی سید علی سرور، علی داماد پیغمبر، به حق ساقی کوثر، بده هوش مرا بیشتر.
علی رغم کهولت سن هنوز هر روز قرآن می خوانم
سکینه زارعی متولد 1031 او کلامش را چنین شروع می کند:
اول کارها بنام خدا
پس مبارک بود چو فَرّ هما
رَب یسر ولا تُعسر
سَهل علینا یا رب العالمین
وی قرآن را از سن 5 سالگی از مادربزرگش یادگرفته است. او دارای 5 فرزند است و در حال حاضر که در سن 39 سالگی به سر می برد هنور سوره های قرآن را از حفظ می خواند. سوره الحمد را به صورت خیلی زیبا و آهنگین برایمان هجی می کند. او می گوید نکته های آموزشی در نحوه تدریس قدیم مکتب خانه ها به صورت شعر بود و بچه ها به راحتی در قدیم قرآن را یاد می گرفتند. مثلا یک نقطه دو نقطه سه نقطه، سر بَر زیر، دوسر، دو بر، دو زیر، مدی بکشم، جزمی که بر هم زنم، تشدید شَخ بگویم، الف همزء بجای الف شناسم، علی کمکم کند تا خوب بشناسم او از اینکه امروزه معلمان قرآن از این شیوه تدریس نمی کنند گلایه دارد و می گوید علی رغم کهولت سن هر روز قرآن می خواند.
آخرین کلامش را چنین می گوید الهی بنبّی عربی و رسول مدنی و …

گروه مصاحبه هلال غم:
مهدی دهقانی فیروزآبادی، علی آزاد منش، حسین آقایی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پست بعدی

فطرس

چ دی ۲۹ , ۱۴۰۰
پیکر بی سر سیدالشهدا و سم اسبانراوی گوید: بعد از شهادت امام حسین(ع) عمر بن سعد فریاد زد: کیست که داوطلب شود و بر بدن حسین(ع) اسب بتازد؟! ده نفر از آن مردم ظالم داوطلب شدند که عبارت بودند از:1- اسحاق بن جوبه (آن کسی که پیراهن امام حسین(ع) را […]