گرفته حيطه صحرا تمام خيل سپاه
| و ماه در پس ابري سياه كرده پناه
|
زمين و ماه و فلك جمله در تب و تابند
| مخدّرات حرم تشنه كام در خوابند
|
هواي كرب و بلا گرم و خشك و سوزان است
| به راه خون خدا خون عشق جوشان است
|
به يك طرف سپهي مانده بي قرار و غريب
| به سمت ديگر صحرا سپاه مكر و فريب
|
به خيمه اكبر و قاسم نشسته رو در رو
| كلامشان همه عشق و شهادت ره او
|
چه سخت شام وداع است و سهل صبح وصال
| ز دست ساقي كوثر گرفتن آب زلال
|
حكايتي است سپهدار لشكر دين را | چو شير پاس حرم دارد آل ياسين را
|
سپيده كاش نميزد صلا به وقت سحر
| و كاش مهر فروزان برون نيارد سر |
ز بعد شب نرسد كاش صبح فردايي
| كه نيلگون شود اين خيمه هاي خضرايي |
همين كه شب رخ خود را ز دشت برگيرد | زمين زخون همه ياوران گهر گيرد
|
بسي تعجب از اين است با چنين احوال | سپاهيان امامند، جملگي خوشحال |
ز قاسمي كه شهادت بود برش چوعسل | تو خود حديث مفصَل بخوان از اين مجمل
|
وصبح مي رسد ازراه و دشت غمگين است
| كه روز، روز بخون خفتن شه دين است
|
نسيم صبح خبرها زفتنه مي آرد
| خبرز توطئه و تيغ ودشنه مي آرد
|
دوباره خيل ستم پيشگان كوفه و شام | گرفته اند به كف تيغهاي خون آشام |
همين گروه كه بر اهل بيت بستند آب
| علي زكينه شان شد شهيد در محراب
|
به كوچه هاي مدينه هنوز پابر جاست
| همان دري و سرايي كه مشهد الزهرا است
|
نوشت نوحه غم دود و آتش و مسمار
| زخون محسن شش ماهه بردر وديوار
|
چگونه شرح دهم داغ مجتباي غريب
| كه شد شهيد شما فرقه عوام فريب
|
هزار نامه نوشتيد شاه خوبان را | كه سبزه داده صفا خاك پا ي سلطان را
|
بيا که نخل وفا مان شكوفه باران است | زمين قرين صفا و سما گل افشان است
|
وفا عجين شده با خون مردم كوفي
| بيا خلوص وصفا بين تو در خم کوفی |
بيا و زنده نما رسم زندگاني را
| كه كوفه فخر كند چون تو میهماني را
|
بيا و دين خدارا به كوفه انشا كن
| عدالت علوي را دوباره احياكن
|
براي آنكه شما را بود به عينه دليل
| به شهر كوفه فرستاد مسلم بن عقيل
|
چه شد که عهد شكستيد اي ستمكاران
| چگونه ارج نهاديد حرمت مهمان
|
وفاي بي صفتان را مگر چه معنا بود
| تمام دشمن و سردار كوفه تنها بود
|
چه خوش به نايب بر حق او وفا كرديد | زراه كينه سرش را زتن جدا كرديد |
ز داغ حضرت مسلم چه گويم اي حضار
| سه روز بود تن نازنين اوبر دار
|
به غير از عشق حسيني چه مي توانش گفت
| ك تشنه لب به دل خاک كوفه بايد خفت
|
حديث عشق همين بس كه آن دم از سربام
| نمازعشق تو با سجده اي بداد سلام
|
جفا و جور شما تازگي ندارد ، ليك
| كنون به قتل گل فاطمه شديد شريك
|
ز صبح واقعه تا ظهر روز عاشورا
| شدند كشته همه ياوران دين خدا
|
يكي يكي ، همه اصحاب جان فدا كردند | نماز عشق ولايت، چه خوش ادا كردند
|