و ظهر روز دهم بود و بی محابا شمر
دوید خنده کنان از میان صحرا شمر
گذشت از همه ی … نه دقیق هفتاد و
یکی فرشته که تنها کنار دریا شمر
به قول محتشم از آب هم مضایقه کرد
به همت همه کوفیان در آنجا شمر
سکوت مبهم دشت و صدای مویه و آه
و یک زنی به بلندای تلّ و حالا شمر
رسیده بود که گودال کهکشان ها و
کنار زد همه تیغ و نیزه ها را شمر
و سنگ های هدف دار کوفیانی که
تمامشان به هدف خورده بود و تنها شمر
دوگام مانده خدا را به داغ بنشاند
به روی سینه قرآن نشست حتی شمر
به بند بند تنش سخت لرزه افتاده
لگد به عرش خدا زد به قلب زهرا شمر
کشید پیکر خود را به خاک دخترکی
نگاه کرد به عمه به سمت بابا شمر
کشیده بود به پهنای ماه تیغش را
نشانه رفت به خورشید بارالها شمر
نهاد ننگ بزرگی به دامن آدم
گذاشت داغ عظیمی به قلب حوّا شمر
سید داوود دهقانی