شاعر چون پرنده است و مي تواند مثل هما و شاهين اوج بگيرد
در نخستين روزهاي فروردين 1305 ه.ش در دهآباد ميبد پا به عرصهي وجود گذاشت. مادرش سيدهاي از سادات صفوي و پدرش علي فرزند آخوند ملاعبدالوهاب بود. خانوادهي كوچكش كه علاوه بر وي دو پسر ديگر يكي بزرگتر و ديگري كوچكتر از او را در بر ميگرفت، بر اثر فقر و تنگدستي مجبور به مهاجرت به قم شد و او در اين هنگام سه سال بيشتر نداشت. دوران كودكيش با سختي زيادي ميگذشت در هفت سالگي به جاي اينكه به مدرسه پاي گذارد به امر پدر مشغول به كار شد و تا سن يازده سالگي به كارهايي از قبيل پارهدوزي، رويگري و مقنيگري پرداخت اما از همهي آنها نفرت داشت. در يازده سالگي پدرش او را به يك مغازهي نانوايي برد و به دست شاطري به نام ابراهيم سپرد. شاطر ابراهيم بر خلاف استادكاران پيش، مردي خيرخواه و شاعري اهل ذوق بود. و اين امر باعث شد تا او ـ كه هيچگاه فرصت فراگيري علم و دانش را نداشته بود – كتابي تهيه كند و ظرف مدت دو ماه نزد شاطر نانوايي خواندن و نوشتن را فراگيرد، و پس از آن ديگر هيچگاه مجال رفتن به مدرسه و مكتب و غير از آن برايش فراهم نشد. در سال 1318 در حالي كه 13 ساله بود مادرش را از دست داد و بيست و هشت روز بعد پدرش، در اثر سقوط در چاه درگذشت. و او به همراه برادر كوچكترش به تهران مهاجرت كرد. در سال 1320 با دختر خاله اش ازدواج كرد و ثمرهي اين ازدواج سه فرزند پسر و پنج فرزند دختر است. پس از چند سال به يزد مهاجرت كرد و پس از مدتي اقامت در تركآباد اردكان به زادگاهش- ميبد- آمده و خلوت تنهايي و گوشهي عزلت را بر هر چيز ديگري ترجيح داد و اكنون كه 81 سال از عمر با بركتش مي گذرد هنوز دست از تلاش و كوشش برنداشته و لحظه لحظهي زندگيش با مطالعه و سرودن اشعار و ديدار دوستان و راهنمايي جوانان علاقمند به شعر و ادب پارسي ميگذرد. براي آشنايي بيشتر مصاحبهاي با ايشان ترتيب دادهايم كه در ذيل ميخوانيد.
- جناب استاد ضمن عرض سلام و ادب، لطفاً خود را براي دوستداران فرهنگ و ادب معرفي نماييد؟
- به نام آفريدگار عالم و با عرض سلام خدمت خوانندگان محترم. ميرزا حسين زارع دهآبادي هستم فرزند علي متولد 1305 هجري شمسي.
- بفرماييد چگونه به وادي شعر پاي گذاشتيد و چطور به استعداد خود در اين زمينه پي برديد؟
زماني كه در مغازه نانوايي كار مي كردم روزي شاطر ابراهيم غزلي را كه خود سروده بود و در آن از سربازگيري حكومت رضا خاني انتقاد كرده بود، زمزمه ميكرد. اين اوّلين كلمات آهنگيني بود كه ميشنيدم و كلمه كلمه آن بر دل و جانم مينشست. چند روز بعد وقتي شاطر ابراهيم دوباره همان شعر را مي خواند يك بيت از آن شعر را فراموش كرد كه بخواند و من آهسته گفتم: ببخشيد اوستا يك خط از شعرتان را نخوانديد و وقتي به اصرار او آن شعر را تماماً بازخواني كردم، مرا تشويق كرد و از آنجا باب آشناييم با شعر باز شد و در درونم نسبت به آن احساس علاقه شديدي كردم. بعد از آنكه الفبا را از شاطر ابراهيم فرا گرفتم هر از گاهي چيزهايي از خودم مي گفتم.
- جناب استاد شعر را به طور جدي از چه زماني آغاز كرديد و اوّلين شعري كه سروديد چه نام داشت؟
- خدمت شما عرض كنم، اوّلين شعر بنده، شعري بود كه براي سنگ مزار مادرم گفتم و آنرا در سال 1318 يعني در سن 13 سالگي سرودم، و از آنزمان بطور جدي كار سرودن را ادامه دادم
- آيا در طي اين مسير استاد يا راهنمايي داشته ايد؟
- اوّلين كسي كه مرا در كار شعر راهنمايي كرد و از مشوّقان اصلي بنده، استاد علي اكبر خوشدل تهراني بود كه در يكي از قهوه خانههاي تهران با ايشان آشنا شدم و بعد از آنكه يكي از اشعارم را – كه در مدح يكي از امامزادگان منسوب به امام رضا(ع) سروده بودم – برايشان خواندم ايشان مرا تشويق كردند و از آن پس به طور مداوم با ايشان در ارتباط بودم. از ديگر دوستان شاعرم در آن زمان حسين مجرد و فرج عطار بودند.
- در شعر متقدّمين اشعار كدام شاعر را بيشتر مي پسنديد و مطالعه مي كنيد؟
- به شعر اكثر شاعران پارسي گوي علاقه دارم امّا ديوان حافظ، سعدي و ناصر خسرو را بيشتر مطالعه ميكنم و از خواندن اشعارشان لذت ميبرم و در شعر معاصرين اشعار نادر نادرپور و اشعار و كتابهاي دكتر باستاني پاريزي را بسيار دوست دارم.
- · تا كنون چند بيت شعر سرودهايد و اشعارتان در چه موضوعاتي است ؟
- خدمتتان عرض كنم: تاكنون 18 هزار بيت شعر سرودهام كه شش هزار بيت آن در قالب كتاب تحفهي مور به چاپ رسيده و بقيّهي آن هم آماده چاپ است. در زمينههاي مختلف شعر سرودهام امّا علاقهي شديدي به آزادي بيان و مساوات دارم.
- استاد شفيق از تحفهي مور نام برديد، فلسفه اين نام چيست؟ براي خوانندگان توضيح دهيد؟
- حضرت سليمان نبي(عليهالسلام) هنگامي كه براي فتح كشور «صنعا» ميرفت در راه به مورچهاي برخورد كه ران ملخي را با خود حمل مي كرد. سليمان آن ران ملخ را از دهان مور گرفت و بدو گفت: در عوض اين تحفهاي كه به من دادهاي هر آنچه ميخواهي از من طلب كن و مور در جوابش گفت: من از تو هيچ نميخواهم، فقط لشكريانت را از اينجا دور نما تا آشيانهي مرا ويران ننمايند. “مرا به خير تو اميد نيست شّر مرسان”
و اين مجموعه حاصل سالها زندگي پر فراز و نشيب اين حقير –شفيق ميبدي- است كه تقديم دوستداران ادب پارسي مينمايم.
تحفهاي از مور بي مقدار گفتار من است
حاصل هفتاد سال اين برگ اشعار من است
- حضور شما در انجمن شعر ميبد چگونه است؟آيا به دوستان شاعر سر مي زنيد؟
دوستان شاعر را بسيار دوست دارم و اوايل هرگاه كه فرصتي دست ميداد به انجمن ميرفتم و از همنشيني و مصاحبت با آنان لذّت مي بردم، متأسفانه امروزه كهولت سن مانع از اين امر شده ولي هرگاه توفيقي حاصل شود به آنها سر مي زنم.
- استاد يك شاعر چگونه مي تواند شعري بگويد كه شنونده از شنيدن آن لذّت ببرد و كلامش تأثير بسزايي در دل و جان او داشته باشد؟
- شاعر اگر طبعش را پرورش دهد مي تواند حافظ و سعدي شود و اين ميّسر نميشود جز در سايهي مطالعه در آثار گذشتگان و تمرين و ممارست بسيار. شاعر مانند پرنده است و مي تواند مثل هما و شاهين اوج بگيرد.
- ميزان مطالعهي شما در روز چند ساعت است؟
- تنها يار و همدم ساعات تنهايي من از نوجواني كتاب بوده است و اكثر اوقات را كتاب ميخواندم و كتابهاي زيادي در زمينههاي مختلف مطالعه نمودهام، امّا اين روزها افسوس ميخورم كه ديگر طاقت و توان مطالعه را ندارم.
- يكي از خاطرات زيباي خود در عرصهي زندگي شعريتان را بيان فرماييد؟
- زيباترين خاطرهي زندگي شعري بنده زماني بود كه كتاب شعرم چاپ شد زيرا تمام عشقم همين اشعار است. آنها را مثل بچههايم دوست دارم و بزرگترين آرزويم در حال حاضر چاپ بقيهي اشعارم است.
- نظر شما در خصوص شعراي جوان ميبد چيست؟
- شهرستان ميبد از استعدادهاي شعري خوبي برخوردار است و علاوه بر شعر، جوانان خوش ذوق و هنرمندي در زمينههاي مختلف هنري داريم كه جاي پيشرفت بيشتري دارند، البتّه به شرط حمايت همه جانبهي مسئولين.
- در پايان ضمن تشّكر، بعنوان يك هنرمند پيشكسوت چه توصيهاي به جواناني كه تازه پاي در اين راه گذاشته اند، داريد؟
- Ø البته بنده كوچكتر از آن هستم كه توصيه و نصيحت كنم ولي آنچه را كه شرط موفقيت مي دانم آن است كه جوانان عزيز در هر كجا و هر پست و مقامي هستند افتادگي پيشه كنند و خوش قول باشند و احترام به بزرگترها را سرلوحهي كار خود قرار دهند و موجبات آزار و اذيّت خلق خدا را فراهم ننمايند.
هماي بر همه مرغان از آن شرف دارد
كه استخوان خورد و مردمي نيازارد.