حسین، حسین است
جلوه ها و مصادیق حیات و ممات حسینی
اللهم اجعل محیای محیا محمد و آل محمد و مماتی ممات محمد و آل محمد
این کلام زمانی ورد زبان کسانی بوده که در ادعایشان صادق بودند اما آیا امروز جز گستاخی و زشتی زبان دیگری برایمان مانده و یا مصادیق زندگی روزمره هر کداممان فرصتی برایمان باقی گذاشتند که آن را طلب نماییم؟
آیا زندگی ما رنگ و بوی حسینی دارد یا نه آیا عاشقان شیفته امام حسین(ع) هستیم یا نه؟ می خواهیم از عشق سخن بگوییم! از عشق؟ مایی که عشق در پس تعلّقاتمان رنگ باختند و از آن جز پستی و پلیدی و منفعتطلبی چیزی نمانده. در مسلخ عشق منفعت معنا ندارد، هر چیز وجود دارد، امانت است و عاشق امانتدار، عاشق چیزی از خود ندارد که دریغ کند. و تنها موجودیش را که امانتی بیش نیست، تسلیم صاحب می کند. در نگاه عاشقان زمینی عشق یعنی یک نگاه، دل سپردن دلداده، فنا شدن در دیگری و در پایان راه، اعتراض از سرابی که به دنبال آن بودیم و عاشق کیست که عشق کورش میکند و از او چیز نمیگذارد و زمانی که صحبت از عشق می شود شاید بگوییم عشق را خوب می دانم اما
نه، در قاموس حسین، عشق اینهایی نیست که دایم ورد زبانمان است اینجا عشق تنها یک معنا دارد و آن هم فقط نزد عاشق است و بس. عاشق انسان آگاهیست که با عشق پیدا شده است. چه غافل و نادانند آنهایی که در طلب ممات حسینیاند بی آنکه زندگیشان بویی از حسین برده باشد چرا که نمی توان این دو را جدا شدنی دانست.
اگر اندکی در پدیده عاشورا تأمل کنیم و به عمق واقعهی عاشورا پیببریم، آنوقت درک زندگی با حسین و مرگ با یاد حسین برایمان آسان و قابل حل است. اما ای کاش در این وادی و عصر حاضر جوانان ما اندکی تأمل پیشه میکردند. ای کاش عاشورا را در زنجیرزنی و خوش صدایی و طبل زدن و لباس مشکی پوشیدن و به موهای سر ژل مالیدن نمیدیدند. ای کاش دختران ما از عاشورا درس پیروی از امام عصر خود را میآموختند مانند زینب(س) که وقتی امام حسین(ع) به او فرمود: میل دارم تا من زنده ام برایم گریه کنید اما صدای شما به گوش دشمن نرسد پیام برادر را به اهل حرم رساند وقتی امام حسين(ع) وارد حرم شد دید بانوان دورش را گرفتند و اشک ریختند ولی صدای آنان از خیمه بیرون نرفت، نه اینکه عاشورا را در خود آراستن، اندکی مو بیرون نهادن و دنبال دسته ها چندین ساعت از شب بیرون بودن. ببینید که آنوقت از درک واقعه عظیم عاشورا قاصریم. البته روی سخن با جمعیت و آندسته از جوانان نیست که خالصانه برای اهل بیت مصیبت میخوانند و اشک میریزند اما آیا جوان امروزی از کرامت وجود حسین باخبر است؟ آیا نیکی در برابري را میشناسند؟ آیا معنی گرسنگی و تشنگی را می فهمد چرا که در عاشورا زخم زبان سنگین تر از عطش بود. لشکر ابن زیاد لذت و زیبایی آب را به رخ تشنگان کربلا می کشید، آیا جوان امروز با مفهوم آب از بهر خود نمیخواهم تشنه در خیمه دختری دارم را در منتهای تشنگی میفهمد؟ آیا واقعاً چنین از خود گذشتگی در زندگی دارد و طبق گفتهي امام علی(ع) هر چه برای خود میپسندد برای دیگران می پسندد، و هر چه برای خود نمیپسندد برای دیگران نیز نمیپسندد. که اگر تنها به این سخن مولای متقیان عمل شود نیمی از معضلات اجتماعی جامعه حل شدنی است. آری اهل بیت(ع) در عاشورا از عطش پژمردند به خاطر اینکه افرد سنگدلی چون عمر آب را بررویشان بستند. آیا ثروتمندان جامعه میدانند که وقتی چهره رنگ پریده کودک بیسرپناه و مظلوم را میبینند لااقل اندکی تأمل کرده و به فکر آینده و حل مشکل او باشند یا اینکه به فکر عوض کردن ماشین و تلفن همراه یک بار مصرف شده خود و تعویض مبلمان هستند و جایی در تفکرات مسموم خود برای این جور فکر کردنها ندارند آیا وقتی قرآن کلام خدا را می خوانند و اقیموالصلوه و اتوالزکوه، به نیمی عمل و نیم دیگر را فراموش میکنند.
آیا معنای اخا ادرک اخاک حضرت عباس هنگام فرود آمدن عمود آهنین بر سر آن حضرت را میفهمیم؟! پس کدام ممات و حیات حسینی؟ پس چرا از آنچه بر عهده ما نهادهاند فرار میکنیم؟ چرا به فکر حزب و گروه و دسته و منافع خود هستیم و عاشورا را و قیام عظیم صحنه کربلا را در پیش چشمان خود تصور نمیکنیم و هدف قیام حسینی را نادیده می گیریم.
پس من و تو و … ما همه باید برخیزیم پیش از آنکه دیگران گوی سبقت را از ما بربایند، بشتابیم تا از کلاس درس این استاد بزرگ كه مجتهدان و پارسایان از جهاد و پارسایی او درس می گیرند جا نمانیم ستاره درخشانی که از تلألو خویش راه را بر همگان هموار میکند و عاشقان پاکی و خوب زيستن در ظلمات شبها فانوس از این کوکب درخشان میگیرند. کلاس درسی که شب و روز و زمان و مکان نمیشناسد و هر لحظه تداعیگر کربلاست چرا که کربلا و حماسه حسین تجسّم همه ارزشهای والاست از این رو خوبان جهان همواره از او درس گرفتند. بشریّت سالهاست که بر سر این کلاس اخلاق نشسته و قرنهاست که این استاد بزرگ ندای هل من ناصر ینصرُنی را نجوا می کند. فریاد میکشد، در گوش زمان و مکان طنین میاندازد. باید بیدار شد و حضور یافت و رفت و در لحظه لحظهی این کلاس درس زندگی شرکت کرد. باید در برابر ضد فرهنگ غرب به قاموس حسین دست یازیم امروز همان بتهای جاهلی به فرهنگ ما رسوخ کرده و با سلاح پنهان عداوت آمده و یزید چهره در نقاب تمدن ضد بشر غرب پیچیده خود به تاراج دین آمده است.
با اندوه و افسوس مگو یا لیتنی کنت معهم، حسین وار برخيز که حقیقتاً کل یوم عاشورا و کل شهر محرم و کل ارض کربلا،
همین جاست قدم به قدم و وجب به وجب خاکی که به عشق او قدم بر میداری و عاشورا همین الان است، چرا که ممات حسینی، حسین میخواهد و این حسین مصداق کسانی است که تمام وجود و تعلقاتشان را تنها امانتی میدانند که دیر یا زود بایستی به صاحب اصلی بپردازند و در این میان تنها خود را امانتدار شناختهاند. حیات حسینی بیآنکه حسینی باشد بیمعناست اینجا زبان سخن نمیگوید. منی، ادعای منیّت نمیکند. لذت معنای دیگری دارد، شیرینیها را طور دیگر باید تفسیر نمود، رفتن از ماندن لذت بخشتر میشود و شیرینی دیگری جای فرزند را پر میکند این فرزند و زندگی باندهایی است برای ماندن و شاید به این دلیل به آنها دل بستهایم که حقایق بزرگتری را درک نکردهایم. شاید اگر بر سر دو راهیها گیر نکرده بودیم دلمان را به خوشیها و سرابهای دنیایی نمیسپردیم درک حسینی بودن برایمان اینقدر مشکل نبود با وجود این همه قصور ما که از درک حسین
عاجزیم و تنها در وجود یاران واقعی حسین(ع) است که میتوان گوشهای از تصویر ایشان را لمس نمود همانها که به مولایشان اقتدا کردند و چشمانشان را بر لذایذ مادی بستند. آری برای تفسیر حسین(ع) عشق را باید دید، درد را باید حس کرد و تا من و تو در وادی دیگری هستیم سخن از حسین(ع) و حسینیان تنها گزافه است. گاهی حسینی قدم در راهی مینهد که دل اشتیاق پیمودن و عقل فرمان توقف میدهد اینجاست که فرق میان مدعی و عاشق فاش میشود. یکی بهانه میتراشد و دیگری افسوس میخورد که چقدر موجودیش در بازار معامله ناچیز است اما ای کاش روزی میشد برای آنهایی که میشنوند اما نمیفهمند، میبینند اما درک نمیکنند. روشن شود که ما هرگز برای ارزشهایمان نمیگریستیم، برای کسی که عمری تلاش خود را وقف هدفش کرده نمیگرییم بلکه ما به حال خود میگریيم و با اين فلسفه سرمایه اندوه از آن ماست که در این معرکه بازیچه خویشیم و به بیراهه میرویم و در اوج نادانی هستیم و ادعای دانش داریم، حال آنکه اگر الفبای عشق و آدمیت را از ما بخواهند تنها جوابمان سکوت است. چرا که حرفی برای گفتن نداریم اگر شاگرد خوبی باشی و نفس عمل معلم بزرگ جهان- حسین- را فهمیده باشی بهتر از هر کسی میدانی که شعر حسین و قصیدهی کربلا و دیوان عاشورا در هر زمان به گونهای سروده میشود که روح آن همان روح و هدف آن همان هدف است ولی فراموش نکن که ترجیع بند همیشگیاش: (حسین، حسین، حسین است).
! زهره السادات افضلی پور فیروزآبادی