هماره نام تو شد خونبهاي آزادي و | شدي شهيد به دوران براي آزادي و |
به جاي خون چه توان داد جاي آزادي و | حسين اي همه خويت حسن، بزرگ مدار و |
در اين ثري به ثريا نداي آزادي و | قلم به صفحه تاريخ اين صرير كشيد و |
كه همّه چيز نهادي به پاي آزادي و | به همّت تو بنازم شهيد ايدهي خويش و |
زمان كه بود ولايت ولاي آزادي و | علي امير عدالت به كوفه داشت مقام و |
بودند نزد علي جان فداي آزادي و | به گرد شمع چو پروانه مردم ايران و |
سخن بگوي ز مير آشناي آزادي و | ز كف عنان قلم بر گرفت طبعم و گفت و |
به ياد تشنگي طفلهاي آزادي و | برادري نشنيدم كه تشنه آب نخورد و |
شفيق باد فدايت فداي آزادي و | شدي حسين در عالم شهيد جاويدان و |
ميرزا حسين زارع ده آبادي (شفيق)