آمد محرمی که لباس عزا برید
خیاط چرخ جامه جور و جفا برید
تاریک شد زمانه چو دوزخ، ز بهر آنک
دیو سیاه شب سر خورشید را برید
خنجر خجالت از رگ خون خدا کشید
ملعون دهر راس حسین از قفا برید
می ریخت آیه آیه قرآن به جای خون
از هر رگی که خنجر آن بی حیا برید
خیاط روزگار خجالت نمی کشد
بهر حسین جای کفن بوریا برید
اف بر تو باد و هرکه چنین دید و صبر کرد
کانگونه ظلم حبل خداوند را برید
« یحیی » مپرس کوفی بی دین به کربلا
انگشت نازنین حسینت چرا برید
یحیی ناصری بفروئی