زینب آمد شام را یکباره ویران کرد و رفت . | اهل عالم را ز کار خویش حیران کرد و رفت . |
بر فراز محملش صوتی حزین گویا شنید . | صوت قرآن بود و او تفسیر قرآن کرد و رفت . |
در خرابه جسم بی جان از رقیه تا بدید . | اشک ریزان چشم خود را هم چو باران کرد و رفت |
در حضورش چوب میزد بر لب و دندان او | لب گشود و غصه های دل دو چندان کرد و رفت . |
خطبه را با سوز دل ایراد کردش آن زمان . | کان جماعت را ز کار خود پشیمان کرد و رفت . |
شامیان سر مست عیش و نوش هنگام ورود . | شام ویرانش نظر شام غریبان کرد و رفت . |
? حسینعلی قاسم خانی