تقدیم به حضرت علی اصغر (ع)

در معرکه جنگی ندارد با شما او
اســــب وسپاهی هم ندارد بی گنا(ه) او
لب تشنه بود و گریه هایش را فرو داد
با تیـــر زهرآلودتان شد بی صدا او
لعنت به آن سنگی که جای قــلب دارید
کشتید هفتاد ودو تن, دیـــگر چرا او؟
آن طفل شش ماهه مگر شمشیر برداشت
آخر کجا کینه, کجا جنگ و کجا او؟
فــواره می زد از گــــلوی کوچکش خون
«تـــنها شهید بی سپر بی ادعا …» او
اصـــــغر که با لالایی تـــیر سه شعبه
ساکت شــــد و دیگر نمی زد دست و پا او
خونش زمین کــــــربلا را مهر میکرد
تا جان بگیــــرد شا(ه)رگ تاریخ با او

فائزه محمودی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پست بعدی

غصه جانکاه

چ دی ۲۹ , ۱۴۰۰
آسمان روی دو دستش پسری ماه می آورد که ناگاهباغبان یوسف خود را به سر چاه می آورد که ناگاهشاعری قافیه را بی خیر از راه می آورد که ناگاهقاصدک هم خبر از غصه ی جانکاه می آورد که ناگاههر دو در تیررس لانه صیاد نشستند و چنین شدتا که […]

شاید برای شما جالب باشد