زيلو از قديمي ترين صنايع دستي ميبد است كه تا چند سال قبل صدها خانوار از محل درآمد آن امرار معاش ميكردند، زيلو هر چند به ظاهر يك فرش نخي ساده است، اما بررسي فنون و تكنيك بافت آن نشان ميدهد كه غناي فرهنگي و فكر و انديشه بارور شدهاي در پس هر تار و پود آن خفته است.
1-پيشينه: زيلو در نقش و بافت شباهت زيادي به حصير اولين دستبافته بشر دارد، و مثل حصير يكي از موارد استفاده آن در مساجد و مصلي و اماكن متبركه است، بنابراين مي توان احتمال داد كه زيلوبافي يا مرحله تكامل يافته حصيربافي است و يا بافندگان آن از اين صنعت الهام گرفته اند، اكثر مردم و حتي برخي از پژوهشگران فرقي بين زيلو و گليم قائل نيستند، درحالي كه اين دودستبافته هم از نظر مواد خام مصرفي و هم از لحاظ نوع بافت با هم فرق دارند. در بافت زيلو تكنيكهاي پيچيدهاي به كار گرفته ميشود، كه نظير آن نه تنها در گليم بلكه در كمتر دستبافتهاي به چشم ميخورد. زيلوبافي با زندگي جامعه كشاورزي و روستائي سازگاري دارد، زيرا تار و پود آن از پنبه به دست ميآيد، و گليم با معيشت دامداري و شيوه توليد عشاير متناسب است، مصالح گليم بيشتر از پشم است و مناسب براي مناطق سردسير و مصالح زيلو از نخ پنبهاي است و مناسب براي مناطق گرمسير، به ويژه حاشيه كوير. با اين حال به نظر ميرسد زيلو حاصل تجربه گليم بافي است.
به نظر وولف گليم بافي كه بعدها در ايران بسيار اهميت پيدا كرد، در هزاره دوم پيش از ميلاد در باختر ايران به وجودآمده است، (وولف،1372: 155) مؤلف حدود العالم مينويسد“ از جهرم زيلو و مصلي نماز نيكو خيزد و از سيستان زيلوها بر كردار جهرمي ، وي همچنين از ناحيت پارس و شهركي در آذر آبادگان نام ميبرد، كه در آنها زيلو ميبافتهاند، در متون قديمي كمتر به نام زيلو برميخوريم،فقط هر جا سخن از بناي مسجدي بوده است، از زيلو به عنوان فرش آن نام برده شده است. اما به محل بافت و سابقه آن اشارهاي نرفته است،
1- چخ (چرخ) تونه توئي
در تاريخ يزد در شرح بناي مسجد جمعه آمده است مرتضي اعظم اميرشمس الدين از تبريز زيلوهاي عالي جهت گنبد مقصوره قديم بفرستاد(كاتب،1345 :115) كه در بيان مورخ يزدي ابهامي وجود دارد، چرا كه اميرشمس الدين اهل يزد بود و حتي علايقي در ميبد داشت، هم از اين رو احتمالاً منظور نويسنده از زيلوهاي عالي، گليم هاي خوش نقش و رنگ تبريز است .قرايني وجود دارد كه سيدركن الدين پدر شمسالدين مزبور براي مدتي در رونق زيلوبافي ميبد نقش مثبتي داشته است، وي در زمان حيات خود پنج مسجد بزرگ در يزد بنا كرد، كه بي ترديد خود او براي تأمين فرش اين مساجد يكي از خريدارن عمدهي زيلوي ميبد بوده است. حتي هنوز هم يكي از نقشه هاي زيلو“ركنه ديني“ نام دارد، كه به احتمال زياد از سفارشات وي به يادگار مانده است، زيلو مثل دشتهاي كوير ظاهري ساده اما دروني پر از راز و رمز دارد. چنين فرشي ميتواند خنكاي شنهاي كوير را در شبهاي تابستان به تن آدميان گرمازده بنشاند، و خستگي روز را از تنشان بزدايد، شايد به اين دليل است كه روستاها و شهرهاي حاشيه كوير، از جمله ميبد مركز نشو و نماي آن است و در اين ميان ميبد گوي سبقت از همگان ربوده است، و شهرتش در صنعت بافندگي به قرن ها قبل ميرسد .
2- كار(چله) دوئوني
جز چند اصطلاح عربي مثل “شليت“، “مداخل“ و“مج“ كه اگر نويسندگان ديواني در دوره حكومت اعراب بر ايران مروج آن نباشند، تأييدي بر صحت روايت وولف از نظريه محققي است، كه دستگاهي با اين مشخصات را از اختراعات سوريها ميداند، و ملهم از دستگاه زري بافي كه برخي از اجزاي آن با همين نام و كاربري است. (وولف1372: 86-185) از طرفي وجود بسيــاري از اصطلاحات اصيل ميبدي در فرهنگ واژگان زيلوبافي مؤيد اين ادعاست كه اگر ميبديها مخترع آن نبودهاند، حتماً به كالبد آن جاني تازه دميدهاند كه در فرهنگ ها و لغتنامهها آمده است:“ بهترين زيلوها را در يزد ميبافند (نفيسي، دهخدا) و در يزد تا چند دهه پيش در جائي جز ميبد زيلوبافي رونق نداشت. سايكس در زمان عبور از يزد و ميبد مينويسد: در اين زمان گليمهاي قرمز بافت ميبد از شهرت برخوردار است.(سايكس1336 :186) و مرادش از گليم همين زيلو است، زيرا گليم بافي در ميبد رايج نبوده است و اطلاق گليم به زيلو كه اشتباه رايجي بوده است از نظر مشابهت ظاهري اين دودستبافته است. تشابه نقش هاي زيلو با شؤنات مادي و معنوي زندگي مردم ميبد اعم از نوع مسكن، معيشت و اعتقادات و باورها گوياي اين نكته است كه ميبدي ها در شيوه بافت آن دخل و تصرفاتي نموده اند و نقشه هاي زيادي را بر آن افزودهاند، وولف اولين مرحله تكامل بافت را ابداع سه تاركش دانسته كه بعدها با چهار و بيشتر فزوني يافته است، اين نكته در اينجا هم مشهود است، دقيقاً مشخص است كه دستگاه زيلوبافي اول سه مج به نام هاي مج بالا و ميون و پائين بيشتر نداشته است بعد خواهيم گفت كه هر چه نقش پيچيدهتر باشد، بر تعداد “مج“ افزوده مي شود و جالب است كه “مج“هاي افزوده شده نام مشخصي ندارند، و از آنها به عنوان “برمج“ نام مي برند، از طرف ديگر اصطلاح “سياجو” در فرهنگ ميبد وجود ندارد، پسوند “جو“ يا “چو“ يك اصطلاح نائيني است مي توان حدس زد كه نائينيها كه همواره بخصوص در بخش صنايع دستي(در سفالگري و قالي بافي) و حتي معماري در ميبد تأثيرگذار بودهاند، اينجا هم جاي پائي داشته باشند. گر چه از سابقه زيلوبافي در ميبد مدرك مستندي موجود نيست، اما بقايائي از قديمترين زيلوي بافت ميبد در مسجد جامع اين شهر وجود دارد، كه تاريخ 808 را نشان مي دهد (افشار (الف) 1354 :86) همچنين در مسجد“شاه ولي“ تفت زيلوئي موجود است كه نام بافنده آن شمس الدين قطب الدين ميبدي است ، و تاريخ بافت آن را 963 هجري قمري نوشته است (افشار(ب):11)
2-علل رواج زيلو بافي در ميبد : در زمان هائي كه ميبد از آب و زمين كافي برخوردار بود. كشت پنبه رواج زيادي داشت كه بقاياي آن تا دهه 40 و 50 به چشم ميخورد، محصول پنبهي ميبد مصرف داخلي داشت و اگر هم صادر ميشد، به صورت بافتههاي نخي از نوع زيلو، كرباس و پلاس بود، لباس قشر عظيمي از مردم از نخ پنبهاي بافته مي شد كه مردان ميكاشتند و زنان با دستگاههاي ابتدائي و سنتي ميريسيدند و ميبافتند، همانطوركه در هواي گرم و خشك تابستان كويري ميبد پوشيدن لباسهاي پنبهاي دلپذير بود، نشستن بر روي زيلوهاي نخي آن هم در زير بادگير، خنكاي دل چسبي به همراه داشت. و گذشته از مزيت آن كه متناسب با آب و هواي منطقه بود، ويژگيهاي ديگري نيز در بر داشت.
1- به علت استحكام و دوام فوقالعادهاش از نظر اقتصادي مقرون به صرفه بود (هر زيلو دست كم 100 سال دوام دارد)
2- چون تمام مواد خام آن در محل تهيه ميشد، اشتغالزا بود، صدها نيروي فعال و حتي غيرفعال مثل كودكان در اين بخش اشتغال داشتند. از دختر بچه 7 يا 8 ساله كه اولين گام هاي نخ ريسي را بر ميداشت تا پيرزن 70 ساله و از پسر بچه 7 يا 8 ساله كه سهم بزرگي در بافتن زيلو داشت (در پنجه زني فقط از كودكان استفاده ميشود) تا پير مرداني كه حتي در واپسين روزهاي زندگي خود به بافتن زيلو مشغول بودند، همه و همه در تهيه اين فرش سهم داشتند. با اين ترتيب از تمام امكانات استفاده مي شد و هيچ نيروئي هر چند ضعيف به هدر نمي رفت.
3-زيلو يكي از اقلام صادراتي ميبد بود كه تمام مراحل توليدي آن (شامل تهيه مواد خام ابزار كار و بافت) در محل انجام مي شد پول يا جنسي كه در ازاء قيمت آن وارد ميبد ميشد، از درآمدهاي خالص به حساب مي آمد، و رونق اقتصادي مهمي براي ميبد به ارمغان ميآورد. و اين وضع دست كم تا دهه 60-1350 ادامه داشته است، در يك بررسي مربوط به 1357 آمده است: صنعت زيلوبافي نسبت به ساير صنايع بومي از رونق بيشتري برخوردار است، به طوري كه هم اكنون نيز از مهمترين و پرارزشترين محصولات توليدي صادراتي ميبد شمرده مي شود، امروزه بيش از سه هزار دستگاه زيلوبافي در ميبد داير است(حيدريه زاده،1357: 57) ولي كمتر از يك دهه بعد به علت تغيير ناگهاني و شديد در ساختار اقتصادي ميبد، زيلو كه يك صنعت وابسته به كشاورزي بود، پايگاه خود را از دست داد، به طوري كه در زمان تحقيق(1361) فقط400 دستگاه زيلوبافي وجود داشت، كه آن هم به دليل شرايط جنگ تحميلي 250 دستگاه آن داير بود، در سال هاي پس از جنگ نيز اين صنعت به سير قهقرائي ادامه داد، و با رواج موكت به كلي بازار خود را از دست داد. و امروزه تعداد آن از تعداد انگشتان دست تجاوز نميكند. ادامه دارد…
برگرفته از كتاب: چهل گفتار در مردم شناسي ميبد (1)
دفتر دوم و سوم
!تحقيق و نگارش محمد سعيد جانب اللهي