حسین خواهش اصغر زدست خواهر داشت در آن نگاه که در لحظههای آخر داشت
ندانم از چه غریبانه تکیه زد بر نی به گاهواره کسی که هنوز اصغر داشت
حسین اصغر خود را چو کرد بر سر دست میان معرکه عزم جهاد اکبر داشت
اگر چه طفل به مکتب نرفته بود ولی کتاب عشق و وفا را تمام از برداشت
نکرد جنگ ولی خوش درید سینه کفر از آن سه شعبه که او در کمان خنجر داشت
جمال مفیدیان