قطب فلك الفقاهه و الاجتهاد و مركز دائره البحث و الانتقاد محيي مدارس الشرع العلوي.
آيت الله العظمي حاج سيدعلي بن محمد علي الحسيني الميبدي
سيّدعلي حسيني ميبدي
تولد: ميبد، 1260ق
درگذشت: كرمانشاه، 1313ق
آيتالله سيّدعلي بن محمد علي الحسيني الميبدي از سلسله سادات مرعشيّه.
جدّ اعلاي وي صاحب سيف و قلم مولانا سيدعلي شرفاء در عصر سلطنت شاهعباس صفوي از مازندران به ميبديزد تبعيد شد. اجدادش از عصر صفوي ساكن ميبد شدهاند و بسياري از بزرگان و مشاهير بنام ميبد نوادگان سيدعلي شرفا هستند كه امروزه در يزد، شيراز، اصفهان، كرمانشاه و تهران پراكندهاند. اين خاندان كه شرح حال مشاهير آنها تا امام قوامالدين مرعشي سرسلسله سربداران مرعشيّه، در كتب تراجم بيان شده است، داراي موقعيت مخصوصي در تاريخ ايران بودهاند.
اكثر كساني كه شرح حال او را در كتب خويش آوردهاند، اشارهاي به سال ولادت وي ندارند. او در ابتداي رساله شرح حديث رأس مأه مينويسد: ((… و بعد فيقول الغواص في بحار المعاصي علي بن محمد علي الحسيني الميبدي جري القضاء و القدر بعد بلوغنا في حد الاربعين بدخولنا في هذا المأة و هي تمام الالف و ثلثمائة من الهجره… .))[1] كه بر اين مبنا ولادت وي سنه 1260 ق ميشود و در مورد ولادت خويش در ميبد ذيل لغت ميبد در كتاب بديعالّلغه متذكر ميشود: … و هو بلدنا و ديار بها حل الشباب تميمتي و اول ارض مس جلدي ترابها… .))[2]
رشد و نمو وي در شهرستان ميبد بوده و انگيزه تحصيل علوم را در خود چنين نوشته است: ((مردي كوزهسازي [در ميبد[ از من [در سنين كودكي] مسألهاي پرسيد، ندانستم. با خود گفتم ذريّه پيغمبر (ص) و نسل فاطمه اطهر (س) كه مسأله نداند به چه كار آيد، به خصوص كه كوزهگري بداند و در اين مدت هر وقت كه ياد آن مرد ميكنم به خصوص در وقت قنوت نماز وتر او را دعا ميكنم و از اين قبيل بسيار چيزها بر تحصيل و اصلاح حال شد… .))[3]
وي بعد از رشد و نمو در ميبد براي تحصيل معارف به عتبات عاليات هجرت كرد، در كربلاي معلّي حلقهنشين مكتب آيتالله شيخمحمدحسين مشهور به ((فاضل اردكاني)) و در سامرا خوشهچين محضر فيّاض آيتالله شيخ عبدالحسين طهراني ملقب به ((شيخالعراقين)) شد. فاضل اردكاني و شيخالعراقين هر دو مقام علمي سيّد مذكور را ستوده و در اجازه اجتهاد مجتهد جامعالشرايطش دانستهاند. فاضل اردكاني در اجازهاي كه براي او تقرير كرده است، مينويسد: ((السيد السند الحبر المعتمد العالم الفاضل الكامل الاورع حدقه الفضل و الكمال و نور حديقه العلم و المجد و الجلال منبع الفضايل و معدن الفواضل و افتخار الافاضل فرع شجره الطيبه النبويه و غصن الدّوحه العليّه العلويّه و الطبع السّليم و الفكر الحديد المستقيم و القريحه الوقاده و الفكر النقاده و القوة القدسيه و المنحة الالهيّه الجامع بين جوده التّحير و حسن التقرير الخبير البصير المهذب الصّفي الذّكي الالمعي مولينا السيد علي اليزدي الميبدي… .))[4] و شيخالعراقين در موارد متعدد او را: قرّة عيني و ثمرة فؤادي[5] … خطاب ميكند.
باري وي بعد از كسب كمالات علمي و معنوي حدود سالهاي 1287 ق به علت بيماري به همراه يكي از شاگردان برجسته خود آيتالله شيخاسدالله آل آقا، مشهور به ((امام جمعه)) به كرمانشاه عزيمت كرد.
در مورد بيماري وي، محمد ميبدي ميگويد: ((مرحوم آقا شبي در اطاق ميشنود كه شبگردي با خود زمزمه ميكند كه:”عاشقي كار سري نيست كه بر بالين است” ناگاه سر از بالين برداشته و به خود خطاب ميكند: سيّد اين همه راه از ميبد تا كربلا براي چه آمدهاي، مگر نه اينكه توام به عشق تحصيل علم ديار غربت را برگزيدهاي، پس اين بالين براي چيست؟ از اين رو نقل كردند قريب به ده سال آن يگانه علم و ادب سر بربالين براي خواب نگذاشتند، تا آنكه بر اثر ناتواني بيمار گرديدند و بنابر پيشنهاد شيخالعراقين با آقا اسدالله امام جمعه به كرمانشاه آمدند.))
وي در كرمانشاه مرجعيت تام داشته است و بر رساله عمليّهاش بعد از وفات آيتالله سيّدمحمدكاظم طباطيائي يزدي، صاحب عروةالوثقي و آيتالله سيداسماعيل صدر حاشيه زدهاند كه اين خود نشانگر توجه آنان به مباني فقهي اواست.
سخنان ارباب درايه و اصحاب رجال پيرامون علّامه ميبدي در كمالات علمي و معنوي بسيار است و ما در اين مقال به اختصار از هريك قولي را نقل ميكنيم:
- آلطه – سيّدحسن حسينييزدي حائري مشهور به ((اشرفالواعظين)) در گنج جواهر دانش يا جواهرالعدديّه مينويسد: ((بدانكه از جمله علماي ربّاني و آيات بزرگ سبحاني كه در عصر و زمان خود عديل و نظير نداشته سيّد اكمل افضل عماد الفقهاء الرّاسخين و علامة العلماء الرّاشدين آقاي حاج سيدعلي مجتهد يزديميبدي اعلي الله مقامه الشريف است.)) و در مقدمه بديعاللّغه مينويسد:
((للسيد الافضل الاكمل عماد الفقهاء الرّاسخين… .))
- سيدمحسن امين در كتاب اعيانالشّيعه مينويسد: ((السيد علي بن محمدعليالحسينيالميبدي نزيل كرمانشاه توفّي سنه 1313 بديعاللغة في اللغات المولده … .))
- شيخ آغابزرگ تهراني صاحب الذّريعه در نقباءالبشر مينويسد: ((السيّد علي الكرمانشاهي … 1313 هو السيد علي بن محمد علي الحسيني الميبدي الكرمانشاهي فقيه كامل و عالم عارف… .))
- خانبابا مشار درباره او مينويسد: ((حاج سيدعلي بن محمدعلي حسيني يزدي ميبدي: (1313) تولد و نشو و نماي او در ميبد بوده، در جواني به كربلا مهاجرت نموده و نزد فاضل اردكاني تلمّذ نموده و از وي اجازه اجتهاد داشته… .))
- ملاعلي واعظ خياباني تبريزي در تاريخ علماي معاصرين مينويسد: ((سيداكمل عمادالفقهاء راسخين علّامه علماء شريعت سيدالمرسلين… حاجسيدعلييزديميبدي… تولد و نشو و نماي او در ميبد بوده و بعد از آن در جواني هجرت به كربلاي معلّا نموده… .))
- علامه علياكبر دهخدا او را در سه موضع لغتنامه به ترتيب ذيل آورده است:
اول- علي. [عَ](اِخ) ابن محمدعلي حسينيميبدي. رجوع به علي يزدي شود.
دوم – علي ميبدي. [عَ يِ مَ بُ ي ي يا ي](اِخ) ابن محمدعلي حسينيميبدي يزدي، رجوع به علي يزدي شود.
سوم – علي يزدي. [عَ يِ يَ](اِخ) ابن محمدعلي حسيني ميبدي يزدي. وي لغوي و ساكن كرمانشاه بود و در 1313 ق درگذشت. اوراست بديع اللّغه في اللّغات المولده.
- محمد شريف رازي در مورد علّامه ميبدي مينويسد: ((فقيهي كامل و عالمي عارف… پس از وصول به مراتب عاليه علم و كمال به كرمانشاه عزيمت و رحل اقامت افكنده و در آنجا مرجع عوام و خواص گرديده و خدمات ارزندهاي نموده… .))
- شيخمحمدباقرساعديخراساني در ترجمه روضاتالجنّات ذيل حالات قاضي حسين ميبدي مينويسد: از اعلام آن سرزمين كه در عصر ما زيسته حاج سيّدعلي بن محمدعلي ميبدي است كه مردي فاضل و فقيهي كامل بوده… ميبدي در كشكول منظومههايي از خود يادكرده از جمله منظومه حماميّه اوست… اين منظومه در ضمن يازده فصل و يك خاتمه كه مشتمل بر صد بيت بوده، در ظرف سه روز در ايامي كه به اتفاق شيخ استادش، شيخ عبدالحسين شيخالعراقين در سرَّمنرأي(سامرا) بوده و معظّمله همان اوقات (1285 ق) به تذهيب قبه مطهره عسكريه ميپرداخته سروده و از طرف استادش مورد تشويق قرار گرفته و تاريخ اتمامش روز جمعه يازدهم شعبان همان سال بوده… .))
- عمر رضا كحّاله در معجم مؤلّفين آورده است: ((علي يزدي (… – 1313 ه)(…- 1895 م) علي بن محمدعلي الحسينيالميبدي اليزدي نزيل كرمانشاه لغوي من آثاره بديع اللّغة في اللّغات المولده (ط)… .))
10- ميرزا محمدعلي تبريزي در كتاب ريحانهالادب مينويسد: ((حاج سيّد علي بن محمدعلي حسينييزديميبدي عالمي است ربّاني و فقيهي صمداني و محقّق مدقّق از تلامذه… .))
اين بود مختصري از مقامات علمي وي كه مورد توجه ده كتاب مرجع قرار گرفته است، براي آگاهي بيشتر ميتوان به: فهرست مشاهير ايران، انتشارات دانشگاه ملي ايران، ج 2، ص 520؛ فهرست كتب خطي كتابخانه ملك، تحقيق استاد محمدتقي دانشپژوه، زير نظر ايرج افشار، ج 1، ص 89؛ اختران تابناك، ج 1، ص 345؛ زندگاني سردار كابلی، تأليف كيوان سميعي، ص 218؛ فرهنگ بزرگان اسلام و ايران، چاپ آستان قدس رضوي، و دهها كتاب ديگر مراجعه كرد.
سيّدعلي حسينيميبدي در يك حكم شرعي با چند تن از علماي كرمانشاه آقا رحيم آلآقا، حاجيآقا آلآقاو آقا عبدالرحيم جليلي كه از دو سلسله بني صالح نواده وحيد بهبهاني و بني زنگنه نواده آيتالله عبدالجليل كركوكي بودند، به مخالفت برخاسته و بر آنان اين امر گران آمده، از آنجا كه از وابستگان شازدههاي قجر بودهاند،حكومت وقت را عليه ميبدي تحريك كرده و بعد از گرفتاريهاي فراوان و ضرب و شتم او و مريدانش، وي حدود سالهاي 1299 ق به دستور حاكم وقت به اصفهان تبعيد ميشوند. در اصفهان بنا بر رسم خود را به حكومت معرفي ميكند، حاكم آن زمان كه ظلّالسّلطان بوده از علماي برجسته آن روزگار اصفهان ميخواهد كه سيّد را امتحان كنند و بدانند درجات علمي وي در برابر دو خانواده علمي آن روزگار كه در ايران شهرت كاملي داشتهاند چقدر است. پس آيتالله شيخمحمدحسن هزارجريبي اين امر مهم را به آيتالله ميرزاهاشم چهار سوقي، برادر صاحب روضات، ميسپارد. وي دانشمندان برجسته آن روز اصفهان را به مجلسي براي امتحان سيّد دعوت مينمايد. آنچنانكه سيّد در خاطراتش نوشته است به هر آنچه از فروع و اصول از او سؤال ميشود پاسخ ميدهد. بعدوي از آقاي چهارسوقي اجازه ميخواهد كه فرعي را عنوان كندو حضرات پاسخ گويند. اجازه داده ميشود. آقايان در پاسخ به تأخير ميافتند او خود فرع را جواب ميگويد. بعد از اين مرحله كه چند روزي ادامه داشته، آيتاللّه ميرزاهاشم چهارسوقي خطاب به آيتاللّه محمدحسن هزارجريبي مي-نويسد: ((شريعتمدار مقتدارا الاناما حجةالاسلاما، به عرض ميرساند كه در اين چند مجلسي كه ملاقات فرموده سركار شريعتمدار عمدهالعلما الاعلام آقاي حاج سيّدعلي يزدي سلمهالله تعالي را آنچه بر سر كار معلوم گرديده از فضل و كمال، وارستگي ايشان از هر جهت مظلوم واقع شدن بيان را مرقوم فرماييد. بر اين مبنا شيخالاسلام اصفهان طيّ حكمي بعد از تجليل فراوان از مقام علمي علامه ميبدي تبعيد وي و ضرب و شتم اصحابش و منعكردن او را از مسجد خودش ظلم واضح و حرام بيّن ميشمارند.))
بعد از وفات علّامه ميبدي اهالي كرمانشاه پيكرش را به نجف حمل كردند و در واديالسّلام به خاك سپردند.
تأليفات وي عبارتند از: 1- ارشادالمستمع، 2- رساله در احكام، 3- رساله در ازالهاللّحيه، 4- كتابالاستخارات، 5- ديوان اشعار فارسي، 6 – اصلاحالبلاد، 7- اصلاحالعباد، 8- منظومه ايرانيّه، 9- رساله در بدل، 10- كتاب بديعاللّغه، 11- منظومه بطيخيّه، 12- رساله تحصيل الولد، 13- تذكرةالمتعلّمين، 14- تفسير بعض آيات قرآن مجيد، 15- منظومه حمّاميه، 16- رساله در احكام خلوت با اجنبيّه، 17- رساله در احكام خمس، 18- رساله در مسأله ذؤابه، 19- شرح حديث رأس ماه، 20- رساله عمليّه، 21- رساله در احكام زكوه، 22- رساله در زوايد، 23- سؤال و جواب، 24- وجيزهاي در سجده شكر، 25- منظومه سفر جليله، 26- شرح قصيده لاميه كه از سرودههاي خود مصنّف ميباشد، 27- شرح منظومه بطيخيّه، 28- كتاب صحةالحيل في دفعالرّبا، 29- رساله في عبادات مخالفين، 30- عصمةالحجج، 31- وجيزهاي در عقائد شيخيّه، 32- كشكول ميبدي، 33- قصيده لاميّه، 34- رساله در تحقيق ماءالبئر، 35- كتاب المجلسيّه، 36- رساله در تحقق محل الاقامه، 37- مفتاحالسّلامه، 38- مفتاح تكمله مفتاح در دفع وبا، 39- كتاب مقتل، 40- منظومهاي در منطق به تتبّع از حكيم سبزواري، 41- المواعظ، 42- رساله در احكام ميّت، 43- رساله در نوبت عيسي، 44- منظومه نيروزيه، 45- رسالهاي در وطي بهيمه، 46- هدايةالنصريّه، 47- يادداشتهاي سفر به مشهد مقدّس، 48- حاشيه بر شرح لمعه، 49- حاشيه بر شرايعالاسلام، 50- حاشيه بر حدائقالنّاضره، 51- رسالهاي در حجّيّت شهره و …
لازم به ذکر و یادآوری است که تمامی آثار و تألیفات مذکور به سعی و کوشش دوست دانشمندم حضرت استاد سید ناصر حسینی میبدی که از نوادگان صاحب ترجمه است با عنوان « تراث العلامه المیبدی» قرار است چاپ و منتشر شود و تا کنون 10 عنوان از این آثار چاپ شده است.
علامه ميبدي داراي طبعي روان بوده و اشعاري نيكو در قالبهاي گوناگون سروده است. تخلّص وي ((عاشق)) بوده است. از اشعار اوست:
تا ز چشم دوستان پنهان نگردي بيقرار
نشنوي آواز موسيقار و فرياد هَزار
تا نسوزي پاي تا سر در محافل همچو شمع
روشنيبخش مجالس كي شوي اي باوقار
پاي همّت زن به دام فقر و صابر شو در او
تا نيفتي همچو قارون عاقبت در قعر نار
هرچه آيد بر سرت شو غوطهور در بحر صبر
كام از او كن تلخ تا شيرين شود روزشمار
گوشهاي خلوت گزين پنهان شو از ابصار خلق
ديده از لذّات دنياپوش و بركن دل ز دار
هيچ ميداني شب قدر از چه شد خيرالشهور؟
چون نهان شد در ليالي
يافت قدر بيشمار
پاي نفس خويش را كن بند در زندان عقل
شام خود را در جواني ساز چون نصفالنّهار
در بيابان رضاي دوست زن
گام هوس
خواهش حق را بكن بر خواهش خود اختيار
گر نداني خواهش حق بشنو از استاد عقل
ز آن جوابي گو به من فرمود اندر شام تار
دوش در خلوت به عقل خويش گفتم: كاي رفيق
چيست راه دوست برگو با من اي يار ديار؟
در جوابم گفت: گر خواهي بداني راه دوست
رو به نزد علم كو مرشد بُوَد
در روزگار
چون به نزد علم رفتم، باز
گفتم داستان
گفت: ميبايد مرا خدمت كني چنديدن مدار
چون شنيدم اين سخن بر جانم افتاد آتشي
كز شرارش سوخت پا تا سر مرا پروانهوار
سر به فرمانش نهادم تا بجويم راه حق
چون نباشد عاشقان را با موي معشوق كار
[1]. اين رساله در ابتداي كشكول چاپ شده است، ص 3، چ سنگي.
[2]. بديهاللّغة، ص 146، چ سنگي، 1362 ق.
[3]. اصلاح البلاد، ص 7، نسخه خطي به خط مؤلف اين داستان را دانشمند معظم عالي رباني شيخ عبدالعظيم مهتدي بحراني از علماي بحين در قصص و خواطر من اخلاقيات علماء الدين چ اول و دوم، ايران و بيروت، ص 348 و چ سوم، ص 293 نقل نموده است.
[4]. كشكول، چ سنگي، ص 43.
[5]. همان مأخذ، ص 42.