در معرکه جنگی ندارد با شما اواســــب وسپاهی هم ندارد بی گنا(ه) اولب تشنه بود و گریه هایش را فرو دادبا تیـــر زهرآلودتان شد بی صدا اولعنت به آن سنگی که جای قــلب داریدکشتید هفتاد ودو تن, دیـــگر چرا او؟آن طفل شش ماهه مگر شمشیر برداشتآخر کجا کینه, کجا جنگ […]

آسمان پیش آب زانو زد، عکس مهتاب توی آب افتادنور مطلق هبوط کرد انگار،کفر مطلق در اضطراب افتادبغض راه گلوی او را بست، شرمسار از نگاه او شد رودتوی آغوش تشنه ی دریا چند قطره گلاب ناب افتادآب برداشت عکس خود را دید،غرق در اشتیاق لبخندشربنا آتنا رضای حسین(ع)…آن طرف […]

و ظهر روز دهم بود و بی محابا شمردوید خنده کنان از میان صحرا شمرگذشت از همه ی … نه دقیق هفتاد ویکی فرشته که تنها کنار دریا شمربه قول محتشم از آب هم مضایقه کردبه همت همه کوفیان در آنجا شمرسکوت مبهم دشت و صدای مویه و آهو یک […]

رجز کشید چنان لرزه برجهان افتادسپاه زاده قابیل از توان افتاددلیل جزر و مد بی امان صحراچیست؟عبورماه به سرپرده خزان افتادنفس نفس به تمنایش آب جان میدادچونقش ماه مدینه به قلب آن افتادچکیدقطره احساس شب به دامن مشککه دست ساقی عطشان به دورازان افتادشکست بعد تو پشتش سلاله ایمانقراروصلت یوسف […]

سردار سرفتاده و سُکر لقا حسین نور خدا و تشنه آب بقا حسین هم ناله انا الحق آوای معرفت با ذوالجناح عشق به صحرای لا حسین بر گلشن خزانی هفتاد و یک شهید خورشید پاره پاره ملک ولا حسین فرزند مرتضی و جگر گوشه بتول محبوب کوی هستی و مهر […]

دم زعاشورا مزن، غم در دلم غوغا مکن پیش نا محرم دهان غرق خونم وا مکن می گذار آسوده میرم در نوای نای خویش نینوا نای دگر دارد نوا در نا مکن کلده و آشور بر باد است از بنیان چرخ نسبت کسرای را بر میر عاشورا مکن آن که […]

صحنۀ کرببلا عرش مُعلّی شده است یوسف شیر خدا یکّه و تنها شده است نعش پاک شهدا نقََش زمین گلگون کرد اشک چشم اُسرا زینت صحرا شده است اصغر تشنه لب از سوز عطش می سوزد خون جگر از غم او اکبر لیلی شده است جسم هفتادو دو مه پارۀ […]

ای وجودت همه زیبایی دنیای وجود گل نیلوفر من مظهر بخشایش و جود پاکتر از تو کسی در همه دهر نبود صورت ماه تو از باد خزان گشته کبود « تو نباشی به میان ای همه عشق چه سود» کوچه از کوچ تو گشته است پر از محنت و درد […]

وقتی غروب غمزده از راه می رسد دریایی از ملال در سینه گرفته من موج می زند تنها تر از خدا هم سوگِ پنجره روزان سرخ حادثه را گریه می کنم روزان سنگ ها و تلؤلؤ شیشه ها  خورشید، خورشید دیری است در میان شفق لانه کرده است می بینم […]

آمد محرمی که لباس عزا برید خیاط چرخ جامه جور و جفا برید تاریک شد زمانه چو دوزخ، ز بهر آنک دیو سیاه شب سر خورشید را برید خنجر خجالت از رگ خون خدا کشید ملعون دهر راس حسین از قفا برید می ریخت آیه آیه قرآن به جای خون […]